سفارش تبلیغ
صبا ویژن


غزال‏های غزل‏سرایان ایرانی 1 - .: ماهنامه دانشجویی حضور :.


چند غزل از غزل‌سرایان ایرانی

 

راه نجات

منم که شهره‌ی شهرم به عشق‌ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بددیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم!

 که در طریقت ما، کافری‌ست رنجیدن

به می‌پرستی، از آن نقش خود زدم بر آب،

که تا خراب کنم نقشِ خودپرستیدن

به پیر میکده گفتم که »چیست راه نجات؟«

بخواست جام می و گفت: »راز پوشیدن«

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس

که وعظ بی‌عملان واجب است نشنیدن!

مراد دل ز تماشای باغِ عالم چیست؟

به دست مردُمِ چشم از رخ تو گل‌چیدن

به رحمتِ سر زلف تو واثقم ورنه،

کشش چو نَبوَد از آن سو، چه سود کوشیدن؟!

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب

که گِردِ عارضِ خوبان خوش است گردیدن

مبوس جز لب معشوق و جام می، حافظ!

که دستِ زهدفروشان خطاست بوسیدن

*حافظ

 

 

همسایه

ای قومِ به حج رفته کجایید؟ کجایید؟

معشوق همین جاست بیایید! بیایید!

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟

گر صورتِ بی صورتِ معشوق ببینید،

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

یک بار از این خانه بر این بام برآیید

این خانه لطیف است، نهان‌هاش بگفتید

از خواجه‌ی آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته‌ی گل کو اگر آن باغ بدیدید؟!

یک گوهرِ جان کو اگر از بحر خدایید؟!

با این همه، آن رنج شما گنج شما باد

افسوس که بر گنج شما، پرده شمایید!

*مولانا

 

 

بار محبت

بار محبت از همه باری گران‌تر است

وآن کس کشد که از همه کس ناتوان‌تر است

دیگر ز پهلوانی رستم سخن مگوی

زیرا که عشق از همه کس پهلوان‌تر است

چون شرحِ اشتیاق دهد در حضور دوست؟!

بیچاره‌ای که از همه کس بی‌زبان‌تر است!

هر دل که شد نشانه‌ی آن تیرِ دل‌نشین

فردای محشر از همه صاحب‌نشان‌تر است

هر دم به تلخ‌کامی ما خنده می‌زند،

شکّرلبی که از همه شیرین‌دهان‌تر است

مانند موی کرده تنم را به لاغری،

فربه‌تنی که از همه لاغرمیان‌تر است

دانی که من به مجمع آن شمع کیستم؟

پروانه‌ای که از همه آتش‌به‌جان‌تر است

کی می‌دهد ز مهر  به دست من آسمان،

دستِ مَهی که از همه نامهربان‌تر است

هرسو کمین گشاده فروغی! به صید من،

تیرافکنی که ازهمه ابروکمان‌تر است

*فروغی بسطامی



نویسنده :« سردبیر » ساعت 10:0 صبح روز یکشنبه 86 مهر 15